حرف آخر
پسرم. آخرین روز از سال 90،هم اومد.ببخش که تویه این آخرین روزا کمتر به سراغ وبلاگت میومدم. این آخرین نوشته مامان،برایه تو،تویه سال نودهِ گل پسری،چون داریم میریم تهران پیش مادر جون و بابابزرگ. (البته پیش خاله فرشته و بنیامین و دانیال و میشل و میشکا و...و... خاله.....اون یکی اسمش چی بود؟...میشی؟پیشی؟موشی؟...نمیدونم ،یادم نمیاد،ماشاالله کم که نیستن.خدا نگه داره خاله جون) داشتم میگفتم جوجو،عزیز دل مامان،امیدوارم،پسمر خوبی باشی،مثل این آخریا که حرف مامانی رو خیلی گوش میکردی،بغیر از خونه عزیز،که هر چی میگفتم بیا لباس بپوش ،تو با داد و. بیداد و گریه فرار میکردی تا لباس نپوشی و نیای.و بعد از یه گشت کج جانانه و دو ماراتون ...
نویسنده :
مامان یاسی
8:35